از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد



سالی که بطور رسمی از شنبه ۱۷ فروردین آغاز میشه
خیلی واسم مهم و سرنوشت سازه
توی این سال اتفاقات مهمی رقم میخوره که مسیر شغلیمو خواهد  ساخت
البته رقم میخوره اشتباهه، رقم میزنم درسته
امسال دیگه وقتشه که راه خودمو برم. کار خودمو بکنم
کارکردن واسه این و اون، اروم اروم بره تو حاشیه
و اصطلاحا واسه خودم نوندونی درست کنم
احتمالا اوایل پاییز امسال دفاع پایان نامه دارم، یعنی از الان باید شروع کنم واسه نوشتن
هنوز تصمیم نگرفتم برای سربازی کی اقدام کنم، بلافاصله بعد درس یا چندماه بعدش
از شنبه که ادارات باز بشن، باید راه بیوفتم دنبال یه پروانه و بعدش ثبت برند
این موضوع هم شاید تا اواسط خرداد طول بکشه و برندم ثبت بشه
همین حین که داره مسیر اداری ثبت برند طی میشه، بسته بندیمو انتخاب کنم و مکانی که میخوام باهاش استارت بزنم، قطعی کنم
ایشالا، توکل به خدا، تا اواخر تابستون یا اوایل پاییز رسما بهره برداری میکنم.
یه وام لازم دارم که اونم بانک گفته از برج ۲ بیا. به محض دریافتش، وارد حیطه خرید و فروش یا همون دلالی خودمون میشم
البته الان هم یه کارایی میکنم ولی کوچیک. ایشالا امسال در حجم بزرگتر. وسیع نه ها، بزرگتر نسبت به پارسال. اهسته و پیوسته
یه چیز مهم که خیلی دوس دارم ولی متاسفانه ازش فرار میکنم، اموزش زبان انگلیسیه
خیلی دوس دارم، خیلی به دردم میخوره. ولی همش نمیرم دنبالش. نمیدونم چرا
اخ داشت یادم میرفتم، یه ورزش مدون هم دنبال میکنم که سکته نکنم :)
یه بنگاهی هم هست که در راستای ورود به بازار بزرگتر نسبت به قبلی، از شنبه صبح اونجا پلاسم
نمیدونم درسته یا وقت کشی. نمیدونم میشه یا نمیشه، ولی بهش امیدوارم
البته اگه موافقت کنن. آخه مث کش تمون، همش اینطرف اونطرفم.

وقت کشی زیاد میکنم. زیاد وقت حروم میکنم
امیدوارم این عادت بدو امسال بذارم کنار
باید تلاش کرد تا موفق شد
ای کاش فقط حرف نزنم، عمل هم بکنم

اینارو اینجا گفتم یه سند و مدرکی از خودم بجا بذارم
اخر سال یادم بیارین، بیام وضعیتمو به اینجا مقایسه کنم


همشهری عزیز

وجوج داستان نویس

این بار پستش کردم و کامنت برات نذاشتم

چون دلم به درد اومد و باید سبک‌ میشد

اگه منم دوسال از نوشتن اخرین داستانم میگذشت

و سوژه نداشتم، از خودم ناامید میشدم و قلبم فشرده میشد؟!

من

دوساله که داستان زندگیمو از دست دادم

من آرزوهامو باختم و خاک کردم

قلبم فشرده نه، مچاله شد روزیکه همه احساسم جلو چشمم لگدمال شد

از خودت ناامید شدی واسه اینکه سوژه نداری؟!

چطور میتونی احساس ناامیدی کنی؟ خجالت بکش

چندتا داستان و شخصیت و سوژه داشتی؟! که فکرمیکنی تموم شدن!

نویسنده‌های بزرگ، چطور اینکارو میکنن؟

بنویس از درزدیوار تا دکمه پیراهن داماد

 

نمیدونم ممکنه از حرفام ناراحت بشی یا انگیزه پیدا کنی

قصد من که انگیزه دادن بود

فقط خواستم بگم، واسه چیزی بشکن که ارزش شکسته شدن داشته باشه


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آمینامیس فایل نمونه سوالات استخدامی کاری 50178880 سرزمین بی بازگشت مطالب اینترنتی Management House دانلود رایگان جزوه و خلاصه کتاب فاش میگویم ـــــــــــ کارشناسی ارشد مهندسی صنایع ، گـرایـش مدیریت پروژه ــــــــــــ مؤسسه آموزش عالی زند