همشهری عزیز

وجوج داستان نویس

این بار پستش کردم و کامنت برات نذاشتم

چون دلم به درد اومد و باید سبک‌ میشد

اگه منم دوسال از نوشتن اخرین داستانم میگذشت

و سوژه نداشتم، از خودم ناامید میشدم و قلبم فشرده میشد؟!

من

دوساله که داستان زندگیمو از دست دادم

من آرزوهامو باختم و خاک کردم

قلبم فشرده نه، مچاله شد روزیکه همه احساسم جلو چشمم لگدمال شد

از خودت ناامید شدی واسه اینکه سوژه نداری؟!

چطور میتونی احساس ناامیدی کنی؟ خجالت بکش

چندتا داستان و شخصیت و سوژه داشتی؟! که فکرمیکنی تموم شدن!

نویسنده‌های بزرگ، چطور اینکارو میکنن؟

بنویس از درزدیوار تا دکمه پیراهن داماد

 

نمیدونم ممکنه از حرفام ناراحت بشی یا انگیزه پیدا کنی

قصد من که انگیزه دادن بود

فقط خواستم بگم، واسه چیزی بشکن که ارزش شکسته شدن داشته باشه

آنچه درسال ۹۸ خواهم دید

مثل من، مثل تو

سوژه ,داستان ,قلبم ,ناامید ,فشرده ,شدن ,قلبم فشرده ,و سوژه ,بزرگ، چطور ,چطور اینکارو ,نویسنده‌های بزرگ،

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

hschoolkordi1 . اجناس فوق العاده خبرنامه جامع سئو ایران learningelectronic وبلاگ آموزش 85 ديجيتال مارکتينگ ايران مسجد رسول الله تبریز انتشارات وارنا؛ ناشر تخصصی علوم انسانی پایان نامه های کارشناسی ارشد با فرمت ورد